بزرگداشت آیت‌الله طالقانی پس از ۷ سال وقفه

زحل نیوز، کیوان کاظمینی بروجردی به نقل از روزنامه شرق ـ «راه خدا راه نجات خلق‌هاست. راه آزادی انسان‌هاست. راه خدا نه به طرف آسمان‌هاست و نه شرق و نه غرب نه جنوب و نه شمال، راه خدا همين است.


در همه آياتی که درباره جهاد، هجرت و مبارزه آمده قيد فی‌سبيل‌الله است. اولا برای اينکه جهادها وکوشش‌ها از جهت خودخواهی، تحميق و به‌بندکشيدن نباشد فقط برای نجات انسان‌ها برای نجات همه مردم برای گشودن بندهاست. برای آزادکردن انسان‌ها. برای برداشتن سدها، سدهايی که مردم را از هم جدا کرده و راه خدا و راه تعالی را بسته است. سبيل خدا همين راه نجات مردم است. و الا انسان گوشه‌ای بنشيند و در افکار و اندشيه و خيالات خود فروبرود و تنها تسبيح بگويد؛ اين از نظر انسان منشأ تقرب به خدا نيست. چه بسا کسی که در ظاهر به زبان سبحان‌الله می‌گويد و در درون و انديشه‌هايش نقش‌های شيطانی است. چه‌بسا انسانی که با تسبيح الله‌اکبر می‌گويد اما مال و ثروت و قدرت‌طلبی و شهوات در هر چيزی دارد چه‌بسا انسانی که به زبان در گوشه خانقاهی مسجدی لااله‌الله می‌گويد و در انديشه‌اش صدها بت برای خود می‌تراشد. چه‌بسا انسانی که به‌تنهايی الحمدلله می‌گويد ولی در درون، آلوده به هرگونه رذايل خلقی وانديشه‌های پست است. آنچه راه خداست جهاد فی‌سبيل‌الله است. سبيل مردم، سبيل خداست.»
سالن اجتماعات «کانون توحيد» درحال پرشدن است درحالی‌که صدا و تصوير «محمود طالقانی» در سالن طنين افکنده‌. صدايش رسا و محکم است. دوربين او را از نمای پايين نشان‌ می‌دهد. «طالقانی»، ايستاده سخنرانی‌ می‌کند و عصايی هم به دست راست دارد، بدون اينکه به آن تکيه کرده باشد.
مراسم ۳۵امين سالگرد درگذشت او بعد از هفت‌سال با پخش بخشی از خطبه‌های او در يکی از نمازجمعه‌های دانشگاه تهران در سال۵۸ آغاز می‌شود. «طالقانی» آيه‌ای از قرآن می‌خواند و از حذف کلمه «مرگ» از زبان و انديشه می‌گويد: «بزرگان، محققين و فلاسفه برای تشکيل مدينه فاضله و برای مردمی که در راه تحقق چنين اجتماع بزرگ و عظيم و انسانی‌ای هستند، می‌گويند بايد کلمه مرگ از چنين اجتماعی حذف شود. همان‌طوری که از زبان بايد حذف شود از انديشه هم بايد رانده شود.»

امربه‌معروف از ديدگاه طالقانی
مراسم پنج‌ سخنران دارد. مجری در فاصله بين هر سخنرانی‌، بخش‌هايی از سخنان منتخب «طالقانی» را می‌خواند يا اشاره‌ای به خاطره‌ای از او می‌کند، آن هم درحالی‌که هربار از او با نام «پدرطالقانی» ياد می‌کند. می‌گويد، قرار بوده به‌رسم سال‌های قبل، مراسم در حسينيه ارشاد برگزار شود که ميسر نشده است. با نقل سخنی از «طالقانی» که گفته بود: «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر لازمه جامعه آزاد است و خيال نکنيد که اگر عده‌ای را برای مجلس خبرگان يا شورای اسلامی انتخاب کرديد، وظيفه شما تمام شده بلکه بايد با تمام شعور و چشم و گوشتان مراقب اعمال اينها باشيد.» تريبون را به پسر ارشد طالقانی می‌سپارد. سخنران بعدی هم رييس شهربانی بافت در دوران تبعيد «طالقانی» به اين شهر است، که هر دو از خاطرات خود می‌گويند.
ابوالحسن طالقانی پسر ارشد با اشاره به اينکه «بيشتر دوران نوجوانی و جوانی ما، آقا در دسترس نبود و در زندان و تبعيد به‌سر می‌برد» گفت: «هر وقت کسی سراغ ما می‌آيد که خاطره‌ای از ايشان تعريف کنيد، ما توصيه می‌کرديم که سراغ دوستان و هم‌بندان ايشان بروند.» او درنهايت به ذکر خاطراتی از پدر، برگرفته از اسناد ساواک که توسط سازمان اسناد انقلاب اسلامی منتشر ‌شده، پرداخت. سرهنگ «احمد خرازچی» درباره همکاری‌هايی که در دوران تبعيد«طالقانی» با او داشته سخن گفت؛ درباره نامه‌هايی که مخفيانه و دور از بازبينی ساواک به دست «طالقانی» می‌رسانده و اينکه برخلاف دستور، مانع رساندن اسامی و گزارش ملاقات‌کننده‌های «طالقانی» به دست ساواک شده ‌بود. او بعد از انقلاب فرمانده ژاندارمری کرمان می‌شود.

کفر و دين از نگاه طالقانی
علی قاسمی پژوهشگر حوزه روشنفکری دينی، سخنران بعدی بود که درباره پروژه دينی«طالقانی» صحبت کرد. او ابتدا اشاره‌ای به وضعيت آن دوران جامعه کرد که رويکردها ايدئولوژيک و روش‌ها انقلابی و راديکال بود. او در ادامه گفت: «طالقانی از نظر ماده ايمانی به جهان قديم گرايش داشت. ايمان در يک بستر سنتی، فرهنگی و تاريخی فرا داده شده و به طالقانی و امثال او رسيده بود اما صورتی که به خود گرفته بود متناسب با مقتضيات زمانه بود.
نگاه او بينش قرآنی وجودی است با قرائتی صدرايی و از نظر مبانی معرفتی به عقل فطری قايل است اما آن را برای هدايتگری کافی نمی‌داند و حتما بايد به عقل بيرون از خودش ارجاع دهد.» «قاسمی» افزود: «او از حيث روش‌شناختی به پراکسيس و عمل انسان‌ساز قايل است. نتيجه کارش اين است که قرآن را از قبرستان به صحنه جامعه آورد. با بينش قرآنی، آن تلقی‌های خرافی را زدود و هدايت قرآنی را راهنمای عمل و زيست آدم‌ها دانست. تلقی او از ايمان و مذهب، تقليل دين به متافزيک نبود.
طالقانی آيات قرآن را در بستر مبارزه و حل تضادهای اجتماعی، سياسی و انسانی وارد کرد؛ يعنی ديدش نسبت به هستی اجتماعی آنقدر وسيع بود که آن را در متن هستی و تاريخ می‌ديد.» «قاسمی» افزود: «اگر زندگی طالقانی را به سه مرحله تقسيم کنيم می‌شود گفت که «طالقانی» از نظر دوره زندگی بعد از تاثيرپذيری از مبانی مدرنيستی که شامل تجربه‌آوری و علم‌باوری بوده است، از سال ۴۴ به بعد که در بستر مبارزه و زندان قرار می‌گيرد رويکرد ايدئولوژيک در او رسوب می‌کند و در نهايت به لحاظ روش‌شناسی به پراکسيس می‌گرايد و با راديکاليسم مذهبی پيوند می‌خورد.»
او افزود: «طالقانی» از نظر منابع معرفتی در چارچوب سنت قرار نگرفت. دو منبعی بود؛ از نظر روش، هم ايمان را به‌عنوان يک روش در جهت فهم وجود و هم عقل را در جهت تفسير و پاسخگويی به نيازهای زمانه به کار برد. حتی در روش تلقی‌اش از کفر و ايمان، برخلاف سنتی‌ها که تجلی و تعارض اين ذهنيت مومن کافرکردن که ريشه فقهی داشت، در طالقانی نبود.
وی افزود: «آن زمان «حنيف‌نژاد» «شريعتی» و«طالقانی» سه نفری بودند که نگاهشان را به کفر و ايمان از نگاه سنتی جدا کردند و جهان‌بينی توحيدی را مطرح کردند. مصاديقی که از اين ديدگاه برمی‌خواست در حيات اجتماعی مبارزات معنا داشت. مصداق کافر شامل حال آن کسانی نمی‌شد که خدا را نفی می‌کردند.» به گفته قاسمی: «در دوره طالقانی کسانی بودند که به خدا اعتقاد نداشتند اما به لحاظ فلسفی وحدت‌گرا بودند و از آن سو، افرادی که در ظاهر به خدا معتقد بودند اما در صحنه حيات اجتماعی بر نابرابری و شکاف طبقاتی صحه می‌گذاشتند. کسانی بودند از همين جناح راست که می‌گفتند‌ اگر فقير نباشد ما چطور تکاليف مذهبی خود را مثل صدقه و... را ادا کنيم. اينها به افراد اهل مبارزه تهمت می‌زدند که کافرند.»
او گفت: «روشی که اشاره کردم طالقانی و شريعتی و حنيف‌نژاد در برخورد با مسايل داشتند حاکی از اين است که چگونه تغيير نگاه در صف‌بندی اجتماعی و در جابه‌جاکردن تضادها نقش داشت. يکی از نمايندگان بلافصل رويکرد سنتی معتقد بود که سرمايه‌داری و مارکسيسم دو لبه قيچی‌اند اما شريعتی گفت سرمايه‌داری دشمن است اما مارکسيسم رقيب است و با اين شاخص، صف‌بندی را عوض کرد.» او افزود: «کسانی که به تضاد و نابرابری صحه می‌گذارند مشرک‌اند نه کسانی که در عرصه نظری به وحدت قايل‌اند اما در عرصه اجتماعی نه.»
قاسمی با اشاره به اينکه کاری به درستی يا نادرستی اين نگاه ندارم، افزود: «می‌خواهم بگويم دو روش در تغيير نگاه و جهت‌گيری به قدر ارزش دارد که نيروهايی که رفتند پشت گفتمان اول به مارکسيسم‌ستيزی گرفتار شدند. اما نيروهايی که شريعتی آزاد کرد پشت مارکسيسم‌ستيزی نرفتند بلکه فضای گفت‌وگو را باز کردند. طالقانی هم می‌گفت همه مبارزه‌های ضداستعماری، توحيدی است اينها اينطور شاخص‌ها را عوض و تضاد را حل می‌کردند و مايه برکاتی شدند و نگران اين نبودند که اينطور دين آسيب می‌بيند چون دين را صرفا در معنويت و متافيزيک نمی‌ديدند.»
او با اشاره به اينکه «الان پارادايم زمانه متفاوت از دوران طالقانی و شريعتی است» گفت: «روشنفکران دينی هم بايد به اين تغييرات توجه کنند و مسايل جديدی که نياز زمانه است موردتوجه قرار دهند، همان‌طور که امثال طالقانی پروژه روشنفکری دينی را در زمان خودشان بر اساس مقتضيات زمانه خود پيش بردند اين دوره هم روشنفکری دينی بايد پروژه دوره خودش را رقم بزنند.»

وظيفه روشنفکری دينی در دنيای امروز
سخنران ديگر مراسم مجتهدشبستری بود. او گفت: «واقعا خوشحال هستم که بعد از هفت‌سال انحطاط فرهنگی دولت گذشته به خصوص انحطاط فرهنگی سياسی، که از تجديد خاطره با مردان بزرگ گذشته محروم شده بوديم اين فرصت مختصر فراهم آمده که به ياد يک مرد بزرگ، حضرت آقای طالقانی دور هم جمع شويم و يادی از او بکنيم.» او با بيان‌اينکه «در پنج يا شش دهه گذشته در همه جهان اسلام تفاسير جديدی از اسلام و مسلمانی ارايه شده‌است»، گفت: «در اين مدت در هر کشور معتبر اسلامی کسانی بوده‌اند که حرف جديدی در فهم دين زده‌اند.
در مصر تفسيرهای اخوان‌المسلمين، در ترکيه تفسير سيد قطب و در ايران هم مرحوم آيت‌الله علامه‌طباطبايی و طالقانی تفاسير جديدی ارايه ‌کردند. احزاب سياسی‌ ريشه‌دار امروز با گرايش دينی هم در آن دوره شکل گرفتند. اين قرائت‌ها و تفسيرها اما انواع و اقسام دارد از مثبت تا منفی. داعش هم از اين ريشه است. او هم دارد از اسلام تفسير می‌کند. اين کافی نيست که بگوييم القاعده ربطی به اسلام نداشت. اين حرف‌ها ديگر خريدار ندارد. آنها هم نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و تفسير خودشان را داشتند و می‌گفتند اسلام من اين است.»
مجتهدشبستری افزود: «ما در مرحله‌ای قرار داريم که درعين حال که استفاده‌های فراوانی از اين تفسيرهای جديد داشته‌ايم بايد بازنگری انتقادی‌ای از اين تفسيرها داشته باشيم. وظيفه يک مسلمان هوشيار در جهان فعلی اين است که ببيند اين تفسيرها به چه چيزهايی منتهی شده‌اند، آثار خوب و بد اينها چه بود؟ چه مقدارش قابل‌قبول است و چه مقدارش نيست. اين اجتناب‌ناپذير است.» شبستری گفت: «دينی که نمی‌تواند خودش را درست در دنيا عرضه کند در بحران است. علمايی که نتوانند دين را به‌گونه‌ای عرضه کنند که لوث‌ها و پليدی‌هايی که امروزه به آن چسبيده پاک شود تفکرشان دچار بحران است.
تفکر علمای دينی اگر دچار بحران شود آن دين دچار بحران می‌شود. دين منهای آنچه علمای آن دين می‌گويند چيزی در فضا و هوا نيست. الان نوبت به اين رسيده که از علمای دين سوال شود خدا سخن می‌گويد يعنی‌چه؟ امرونهی می‌کند يعنی چه؟ الان روز حساب پس دادن است. اينکه بنشينيم به گذشتگانمان افتخار کنيم و بگوييم ما چنين شخصيت‌هايی داشته‌ايم دردی را دوا نمی‌کند. ما در مرحله‌ای هستيم که آنچه در اين چند دهه گذشته به ما گفته شده کفاف زندگی مسلمانی ما را در اين دنيای مدرن نمی‌دهد. چه طالقانی چه طباطبايی چه رهبر فقيد انقلاب گفته ‌باشند.»
او افزود: «فرض است بر کليه کسانی که نوعی اثر‌گذاری دارند، چه در مقامات سياسی و چه فرهنگی در هر کجای جهان اسلام که استارت بازانديشی نيرومند همه جانبه را درباره آنچه در چند دهه گذشته درباره اسلام گفته‌اند، بزنند. بايد تجديد حيات و هويت کنيم وگرنه در زيرخروارها حوادث اين جهان پرتلاطم ما مسلمان‌ها دفن خواهيم شد.»
وی با اشاره به اينکه واتيکان در دهه ۱۹۶۰ متوجه شد خطر، مسيحيت را تهديد می‌کند و برای همين نشست بين‌المللی مسيحيت را که به نام واتيکان دو معروف شد تشکيل داد، افزود:« همه را جمع کردند و چندين سال طول کشيد مشکلاتشان را يکی‌يکی حل کردند و آموزه‌هايشان را شسته و رفته کردند و آنچه لازم بود توليد کردند. ما فکر می‌کنيم در دين ديگر نمی‌شود توليد کرد.
الان محال است شما وارد کليسايی در يکی از شهرهای دنيا بشويد و ببينيد که کشيشی خرافه‌ای بگويد، اما در تهران ما و راديو و تلويزيون ما چه خبر است؟ گاهی من خرافه‌هايی به گوشم می‌خورد که تعجب می‌کنم. اوايل انقلاب اين حرف‌ها نبود.
بايد به فکر نجات اسلام از افکار عقب‌مانده و بيان‌های غيرقابل‌دفاع و خرافه‌ها و فتواهای ضدانسانی و ضدحقوق‌بشری بود. بايد به فکر تفکر روشن دينی به منظور صاف کردن جاده صحيح تفکر سياسی عقلانی بود تا مجالی پيدا شود نسل آينده ما بتواند صحيح فکر کند و در سياست صحيح عمل کند.»

طالقانی و نفی خشونت
مهدی جعفری هم‌بند دوران زندان «طالقانی» و قرآن‌پژوه هم با ذکر خاطره‌ای از دادگاه گفت: ««طالقانی» با رد محکوميت خود و ديگران در دادگاه، حکومت پهلوی را محکوم کرد.» او با اشاره به اينکه آيت‌الله طالقانی سال ۱۳۱۸ از قم به تهران آمد گفت: «ايشان در تهران نرفتند مسجدی دست‌وپا کنند و آن را وسيله‌ای برای امرارمعاش خود کنند بلکه قرآن و نهج‌البلاغه را به دست گرفتند و ميان جوانان و روشنفکران آمدند.
خدا رحمت کند زنده‌ياد مهندس بازرگان را که هميشه اين مساله را يادآوری می‌کرد که امتياز بزرگ طالقانی اين است که وقتی با ما هم در جلسه بود و کنارمان بود هم او از ما تاثر می‌پذيرفت و هم ما از او و کسی نبود که خودش را بالاتر از همه بداند و ديگران را پايين‌تر از خود.»
او افزود: «در زندان وقتی برخی جوانان به قرآن مراجعه می‌کردند. برخی از روحانيون زندانی می‌گفتند حالا کارتان به جايی رسيده که ما اينجا حضور داريم و شما مستقيم به قرآن مراجعه می‌کنيد درحالی که طالقانی می‌گفت قرآن برای همه نازل شده است و خطاب به همه می‌گويد تدبر کنيد. تدبر يعنی بررسی و نقد و شبهه‌داشتن، نه پذيرفتن.» او با ذکر خاطره‌ای از آيت‌الله منتظری در همين‌باره گفت: «آيت‌الله منتظری می‌گفتند که وقتی خداوند به ملائکه گفت که می‌خواهم در زمين خليفه‌ای قرار دهم.
ملائکه گفتند آيا کسی را در زمين قرار می‌دهی که فساد می‌کند و خون می‌ريزد درحالی‌که ما تو را تقديس می‌کنيم. خداوند خطاب به آنها گفت من مقدس نمی‌خواهم، من آدم می‌خواهم.» او افزود: «ايشان در طول زندگی خود پيوسته نگران و در انديشه اين بود که آيا رسالت خودش را در قبال خدا و خلق انجام داده است يا نه. او هرگز نه‌تنها در مقابل دوست بلکه در برابر مخالف فکری خود به خشونت متوسل نشد و آنها را بيرون از دايره انسانيت ندانست، در زندان و بيرون زندان به فکر مردم بود. برخی او را طرفدار عده‌ای می‌دانند يا سرزنش می‌کردند که ساده بود. درحالی‌که اصلا اين طور نبود بلکه همه را فرزندان خود می‌دانستند.»
جعفری افزود: «در زندان عده‌ای مارکسيست‌ها را نجس می‌دانستند ايشان می‌گفت چرا نجس هستند؟ می‌گفتند چون خدا را قبول ندارند. می‌گفت مگر شما که خدا را قبول داريد چگونه قبول داريد؟ با آنها نشست و برخاست می‌کرد و غذا می‌خورد.»

روزی تازه آقای برقعی که عضو سازمان افسران حزب توده بود از تبعيد به زندان قصر آمده ‌بود. آقای طالقانی در حياط زندان قصر عده‌ای از افسران حزب توده را ديدند به آنها گفتند آقای شما را آوردند. آنها گفتند آقای ما شما هستيد. خيلی از اينها می‌گفتند اگر ما در جوانی شما را می‌شناختيم به مارکسيسم رو نمی‌آورديم، ما اسلام را از آخوند سر کوچه شنيديم و بيزار شديم. راه‌ورسم ايشان راه‌ورسم قرآنی بود و همه برايشان احترام قايل بودند.»
Previous
Next Post »