دوران اجرای مجازات های خشن و قوانین تبعیضی، به سر آمده!
فقها و قضات سیاسی می خواهند احکام و قوانین اسلامی به
شکلی که 1400 سال قبل بوده اجرا شود؛ آنها خلقیات و ذهنیت جمعی آن دوران را مورد
توجه قرار نمی دهند؛ مثل در آن دوران خون را خون پاک می کرد؛ اگر کسی به قتل می
رسید، قبیله مقتول تمام خویشاوندان قاتل را مسئول می دانست و هر کسی از آنها را می
یافت می کشت که خود این نوع قصاص سلیقه ای، بی جواب نمی ماند؛ وقتی یک قتل رخ می
داد، گاها قافله انتقام و کشتار، تا چند نسل متوالی در تردد بود!
در چنان موقعیتی بلوغ فکری و فرهنگی به حدی نرسیده بود تا
قوانینی که فی نفسه سنگین هستند بطور کامل حذف شوند؛ اگر قرآن قوانین غیر انسانی
چون قصاص را مستقیما تحریم می کرد، در آنصورت، به شکل پنهانی و سلیقه ای تداوم می
یافت؛ چرا که جامعه پذیرش یک باره آنرا نداشت.
اسلام آنها را به شکل قاطعانه ای مشروط و مقید کرد؛ بدین
سان در اولین قدم، خاطیان را به دست قانون سپرد و مانع از انتقام گیری های
خودسرانه شد؛ در قدم دوم نیز، راه گریز [نجات] را در قانون تعبیه کرد [یعنی هم به متهمین
و هم به قضات راه فرار را نشان داد که چگونه از صدور و اجرای احکام سنگین صرف نظر
شود. ]
این پیشرفت را در آن زمان می توان یک کار حقوق بشری بزرگ و
شایسته محسوب کرد؛ ولی اینکه چرا چنین اقدام هائی امروزه به چشم نمی آید به خاطر
عملکرد حکومت های بنی امیه، بنی عباس و امپراطوری عثمانی بوده و از همه سیاه تر
رفتار ولی فقیه باعث آن شد؛ اینها برای تصفیه حساب های سیاسی [انتقام و حذف مخالفین]
و ایجاد رعب وحشت، به مجازات های سنگین فقهی روی آوردند و به شروط مندرج در آن
احکام اصل توجهی نکردند.
بطور کلی هیچ دینی در یک فضای خام اجتماعی ظهور نکرده؛ لذا
تمامی ادیان با محدودیت هائی روبرو بوده اند؛ مثل هیچ کدام از مجازاتهای بیرحمانه
مندرج در قرآن، "تاسیسی" نبوده بلکه همگی "امضائی" و
"مقید شده" هستند؛ یعنی این اسلام نبود که آن قوانین را آورد و تاسیس
کرد بلکه آنها از قبل هم وجود داشته و البته مقیداتی نیز داشته اند؛ ولی در اسلام،
تداوم یافتن آنها منوط به رعایت یک سری قیود و شروط سخت شد که به نوعی منسوخ کردن
غیر مستقیم آنها محسوب می گشت تا راهی برای نفی و تعطیلی کاملا و رسمی آنها در شرایط
نوپیدا باز بشود.
از سوی دیگر، رساندن حقوق زن از صفر به نصف نیز در آغاز اسلام،
شروعی بوده برای رسیدن به عدالت [تساوی حقوق] که در بافت اجتماعی و فرهنگی آن زمان
عملا بیش از این مقدار، غیر ممکن مینمود؛ در سرزمین نزول اسلام، حق و حقوق خاصی
برای زنان وجود نداشت؛ آنها عملا استقلال نداشتند و حتی مسئولیت قضائی و حقوقی
اعمالشان بر عهده مردانشان بود [مسئول و پاسخگوی عملکرد یک خانم، افراد دیگری چون همسر،
پدر و برادران او بودند، نه خود او]؛ همچنین روی زنان حساب خاصی باز نمی شد؛ تحت
محرومیت و تبعیض همه جانبه قرار داشتند؛ آنها نه تنها از حق ارث محروم بودند بلکه
به عنوان مال الرث نیز محسوب می گردیدند؛ [زنان به منزله کالا بودند و شوهر حق خود
می دانست زنش را به عنوان پرداخت بدهی به طلبکار بدهد؛ دختران به راحتی زنده به
گور می شدند. ]
هرچند که در برخی از ممالک دیگر مثل ایران با زنان اینگونه
برخورد نمی شد ولی در آنجا وضعیت اینچنین بود؛ پیامبر کاری کرد که حق و حقوق زن به
رسمیت شناخته شود؛ درست است که در نگاه امروز اقدام مذکور ناقص و ناکافی محسوب میشود
ولی در آن مقطع شروعی بود برای تحقق احیای ارزش انسانی زنان و استقرار تساوی حقوق.
امروز بانوان شخصیت مستقلی دارند؛ بسیاری از آنها دارای
مناصب و مشاغل مهم اجتماعی هستند و منزلت ایشان و مسئولیت هائی که بر دوش آنهاست
کمتر از مردان نیست؛ همچنین بسیارند بیوه زنان مظلومی که سرپرست خانواده و تنها
نان آور افراد تحت تکلف خویش می باشند؛ در چنین فضائی انتظارات حقوقی و اجتماعی از
زنان، همطراز مردان است؛ لذا وضع قوانین مربوطه بر اساس اوضاع و احوال 14 قرن قبل
نه تنها ناعادلنه و غیر منطقی است بلکه با آیات بسیاری از قرآن نیز همسوئی ندارد.
روند حذف تدریجی برخی از قوانین، فقط مربوط به موارد فوق
نمی شود؛ امور دیگری نیز بود که امکان تعطیلی کاملا آنها در آن زمان وجود نداشت؛
مثل در موضوع برده داری، درست است که این تجارت، غیرانسانی است و قاعدتا اسلام و
ادیان آسمانی قبلی، باید آنرا از بین می بردند ولی چنین اقدامی عملا غیر ممکن بود؛
زیرا از قدیم الایام برده داری ستون لاینفکی از صنعت و تجارت بشری بوده که تا همین
اواخر نیز درخیلی از ممالک رواج داشت؛ با این وجود هر کدام از ادیان به اشکال غیر
مستقیم آنرا نفی می کردند؛ مثل در اسلام، سنت آزاد کردن برده به عنوان یک ارزش
بزرگ فرهنگی و دینی تبلیغ شد و همچنین راه های قانونی برای آزادی آنها [برده ها و
بندگان] تعریف گردید.
علت بردگی در بسیاری از تمدنهای گذشته مواردی از این قبیل
بود:
1- اسارت در جنگ
2- فقر مادی و بدهی که باعث می گشت افراد، خود یا فرزندان و اعضای خانواده شان را به عنوان برده بفروشند
3- مجازات قانونشکنان و محکومین
2- فقر مادی و بدهی که باعث می گشت افراد، خود یا فرزندان و اعضای خانواده شان را به عنوان برده بفروشند
3- مجازات قانونشکنان و محکومین
ادیان آسمانی در راستای فرهنگ سازی برای حرمت دادن به
بردگان و بندگان و آزاد کردن آنها، توصیه هائی را ترویج نمودند؛ مثل پیامبر می گفت
که بدترین مردم کسی است که انسانها را می فروشد "شر الناس من باع الناس"
(اصول کافی، ج 5، ص 114 ) یا در روایت دیگری فرمود که شرور ترین مردم کسی است که
برده خویش را بزند؛ یا توصیه می کرد آنها را عبد [بنده] نخوانید، بلکه جوان و
جوانمرد [فتی] صدا کنید.
روایت شده که امیرالمومنین از دسترنج کار خویش [نه از بیت
المال] هزار برده را خریداری و آزاد کرد "علی اعتق الف مملوک من ماله و کد
یده (مما عملت یداه)" (اصول کافی، ج 5، ص 74)؛ اینکه از حاصل کد یمین خویش
بنده ها را آزاد می کرد نشان می دهد که ایشان مخالف برده داری و به دنبال آزادی
انسانها بودند.
در کنار آن، راههائی برای آزاد کردن بندگان گشوده شد، مثل
خریدن و آزاد کردن آنها به عنوان کفاره، نذر، طلب آمرزش و تقرب جستن به خداوند؛ از
سوی دیگر خود بردگان نیز می توانستند اقدام به خلصی خویش کنند؛ مثل از آیه 33 سوره
نور برداشت میشود که برده می توانست در ازای پرداخت مبالغ معینی به اقساط، حکم
آزادی خود را از ارباب خویش بخرد؛ یا روش های دیگری که برده می توانست به مثابه
عضوی از خانواده صاحب خویش درآید.
فرزندانی که از زنان برده به دنیا می آمدند برخلاف سنت های
قبل از اسلام، برده محسوب نمی شدند و حتی بسیاری از شخصیت های برجسته اسلام، کنیز
زاده بودند! اسلام همچنین بردگی یا حبس انسانها به دلیل فقر مادی، بدهی، غرامت و
ورشکستگی را باطل کرد و اعلام نمود که فقرا و غارمینی که سرمایه از کف داده اند، باید
از طریق بیت المال [مصرف صدقات و زکات و...] حمایت شوند؛ از جمله در آیه 60 سوره
توبه این موضوع را صراحتا اعلام نموده است.
این سخنان، ما را کمی از موضوع اصلی دور کرد ولی ارزش آنرا
دارد! چرا که یکی دیگر از مصادیق اسلامستیزی و ایران سوزی رژیم غاصب ولایت فقیه را
افشا میکند! چطور می توان باور کرد رهبران نظام ادعای مسلمانی کنند اما بسیاری از
مردمی که با بی تدبیری و خیانت آنها ورشکسته و بدهکار می شوند به زندان افتند و
عمر این مظلومین، بی ثمر سپری گردد و یا به بیگاری در حبس وادارشان کنند در حالی اسلام
گفته بدهی ایشان را باید از بیت المال پرداخت نمود؛ مخصوصا در این مملکت ثروتمند
نقض چنین دستورالعملا هائی جنایت آشکار علیه دیانت و بشریت محسوب می شود.