بدعت ها و تحریف های خواسته و ناخواسته
در تشریح بحث ظنی الصدور بودن روایات و احادیث، مسئله بدعت
ها و تحریف های عمدی و غیر عمدی را مورد بررسی قرار می دهیم؛ برای ورود به بحث چند
مصداق عمده در تحریف ها و بدعت های سهوی [که بدون قصد سوء استفاده رخ می دهند] را
بر می شمارم:
1- شخص
جملاتی را ناقص و نامفهوم درک کرده و به حافظه سپرده و سپس به همان شکل انتقال
داده؛
2- در نوشتن و مکتوب کردن آن دچار خبط شده؛
3- یا درست شنیده و [درست] به حافظه سپرده ولی هنگام
بازگوکردن به نفر بعدی سلسله راویان، دچار خطای ناخواسته شده، مثلا از کلمات و
الفاظ دیگری استفاده کرده اند که حاملا مفاهیمی به جز مقاصد منبع کلام نیز بوده و
زمینه بروز خطا فراهم شده است؛
4- یا شخصی مستقیما مطلبی را شنیده ولی آن سخن را با برخی
از باورهای قبلی اش در تعارض یافته و در ضمیر پنهان خود آنرا مطلوب نظر ندیده، در
این میان، کلمات شنیده شده را به گونه ای تغییر داده که تعارضات فکری را پوشش دهد
و در نهایت نیز آنرا به عنوان روایت و حدیث مستند، اشاعه داده؛
5- یا آنکه در فرهنگ بعضی از مقاطع گذرای گذشته، دید بد و
نامطلوبی نسبت به برخی از آموزه ها وجود داشته و لذا آنرا نفی کرده اند و همان
تفسیر غلط برای بعدی ها باقی مانده و به دست آیندگان رسیده؛
6- یا مثل کسی حکمت و دلیل حکمی را نمی داند و به خطا فکر میکند
که آن سخن ایراد دارد و اشتباه است، لذا آنرا کم و زیاد میکند تا به زعم خود اصلاح
نماید؛
7- یا فردی برای آنکه یک جریانی را به سمت خاصی که از دید
خودش درست است هدایت کند می آید و حرفی را با این ادعا که حدیث و روایت است عنوان میکند؛
8- بعضی وقت ها در یک زمینه ای، کلام و قانونی یافت نشده لذا
برای خالی نبودن عریضه، سخنانی گفته شده و بعدا [با مرور زمان] به عنوان یک حجت و
دلیل مستند از سنت به آن نگاه شده.
توجه کنید در هیچ کدام از موارد فوق، خطاها با قصد
فریبکاری [و سوء استفاده] نبوده! ولی به هر حال، کلامی که به دست ما رسیده، اصل یا
وجود نداشته و ساختگی بوده، و یا آنکه در سلسله راویان و در طول تاریخ دچار تحریف
[و دستکاری] شده؛ از سوی دیگر بدعت ها و تحریف هائی که آگاهانه و با اهداف سیاسی و
منفعت طلبانه به وجود می آید نیز جای خود را دارند!
شاخه های مختلفی از علوم دینی و حوزی مثل علم رجال [علم
تشخیص احوال و اعتبار روایان احادیث] و علم درایه [علم طبقه بندی احادیث از قبیل
متواتر، ضعیف، مستند و...] برای مقابله با این معضلت شکل گرفته است که خود حکایت
از وسعت و اهمیت این بحران دارد.
گفتنی است که در کتب معتبر شیعه مثل اصول کافی روایاتی نقل
شده که می گوید حتی قرآن نیز تحریف شده است! در این کتاب مهم و معتبر بابی در
موضوع تحریف قرآن وجود داشت که در چاپهای جدید آنرا حذف کرده اند! اینها یعنی
اعتبار قطعی الصدور بودن قرآن که در بالا بر آن تاکید شد را نیز زیر سوال می برد!
من نمیخواهم بحث تحریف قرآن را مطرح کنم چون ضرورتی برای آن در این اثر وجود
ندارد؛ فقط خواستم یادآور شوم که آفت تحریف آنقدر جدی و نافذ است که قرآن نیز از
آن مصون نبوده!
برای مدلهای تحریف و بدعت که در بالا عنوان کردم مثالهای
زیادی وجود دارد؛ به یک نمونه از آنها در این قسمت می پردازم: یادم هست یک بار در
تلویزیون تکه ای از سخنرانی های خمینی پخش می شد و او نسخه معروف عیسی مسیح که
گفته بود "اگر سیلی بر تو زدند درگیر نشو بلکه آنطرف صورتت را نیز تقدیم
کن" را دروغ می نامید و می گفت که این سخن شیطان است که به مسیح نسبت داده
اند! [مشروح سخن خمینی عینا چنین است: "حضرت مسیح، پیغمبر بزرگ، نمىشود که
تربیت این طورى بکند که اگر ظالم این طرف صورتت زد، صورتت را بگیر تا یکى هم آن
طرف بزند. این حرف شیطان است نه حرف مسیح. مسیح انسان است؛ مسیح، پیغمبر بزرگ است؛
این آخوندهایشان، کشیشها اینها هستند که همچو حرفهایى درست کردند" (صحیفه
خمینی، ج 4 ص 33[.
وی در اقدام مذکور خود با ژست خیرخواهی این استدلال را
مطرح کرد که نباید به ظالم فرصت داد تا با زدن سیلی دیگری، بر ظلم خود بیفزاید؛ با
این باور مدعی شد نسخه مذکور نمی تواند نسخه درستی باشد و حتی شیطانی است؛ به این
ترتیب یکی از نسخه های اخلاقی بزرگ تاریخ که دائما بر لسان عیسی مسیح و اولیاء
الهی جاری بوده را مردود اعلام نمود!
مغالطه به کار رفته در سخن خمینی آن است که او در استدلال خود
مباحث اخلاقی را با دیگر موضوعات خلط کرده بود؛ آموزه حضرت مسیح یکی از تعالیم
اخلاقی و بشر دوستانه مهمی است که به انسانها گذشت و مهربانی و نوع دوستی را توصیه
میکند و اگر درست تبلیغ می شد خیلی از درگیریهای خانوادگی و اجتماعی در زندگی
روزه مره را از بین می برد و لذا نسخه جاودانه عیسوی از زاویه اخلاقی کاملا بجا و
انسانی و الهی است؛ ولی خمینی به عنوان یک آدم مطلق گرای جزم اندیش، مسئله را درست
نفهمیده و در یک چارچوب دیگر تفسیر کرد!
چنین افرادی به خیال خود می خواهند دست شیطان را از
معنویات و الهیات کوتاه کنند؛ غافل از اینکه بدعت ها و تحریف هائی که وارد کردند
نشان می دهد آنها خود، نمایندگان ابلیس در میان بنی آدم بوده اند! تصور کنید که افراد
امثال او در طول تاریخ، چه مقدار از نسخه ها و آموزه های مهم آسمانی را بدون آنکه
بفهمند مقصود گوینده چه بوده و کجا باید از آن استفاده کرد را کم و زیاد کردند! به
همین خاطر است که ما می گوییم نباید انسان با قاطعیت ادعا کند حق، همان چیزی است
که ما به دست آورده ایم! از کجا اطمینان دارید که در مسیر بدعت و تحریف کردن پیش
نمی روید!
تغییر مفاهیم متصل به واژه ها در گذر زمان
علاوه بر ادله فوق، الفاظ، واژه ها، اسامی و اصطلحات مندرج
در منابع کهن دینی [کتاب و سنت] با املاى قدیم و انشاى اعصار گذشته بوده و طبیعتا
معنا و مفهوم متصل به هر لفظ و اصطلح، با آنچه که بعدها و مخصوصا امروز به کار می
رود ممکن است تفاوت هائی داشته باشد!