زحل نیوز- یوحنا نجدی: ۱۶ سال
قبل، در نخستین ساعات بامداد ۱۸
تیرماه ۱۳۷۸،
نیروهای انتظامی و لباسشخصی به کوی دانشگاه تهران حمله کردند و دانشجویانی را که ساعتی
پیشتر به بسته شدن روزنامهی “سلام” اعتراض کرده بودند، مورد ضرب و شتم قرار دادند.
این هجوم خونین که به کشته شدن دستکم یک نفر و مصدوم شدن دهها نفر منجر شد، با اعتراضات
گستردهی خیابانی در تهران در فاصلهی روزهای ۱۸ تا ۲۳ تیر
همراه گردید. اعتراضاتی که سرانجام در روز ۲۳ تیرماه سال ۱۳۷۸ به شدت
سرکوب شد و به دنبال آن، صدها نفر توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بازداشت و زندانی
شدند.
یکی از این بازداشتشدگان، دانشجویی ۲۳ ساله
به نام سعید زینالی بود که با هجوم ماموران به منزل پدریاش دستگیر شد و پس از ۱۶ سال،
همچنان هیچ اطلاعی از سرنوشت وی در دست نیست. در سالگرد بازداشت سعید، یک بار دیگر
با مادر وی، اکرم نقابی به گفتگو نشستم. خانم نقابی که در شانزده سال گذشته، به تمام
نهادهای حکومتی برای پیگیری سرنوشت فرزندش مراجعه کرده، حالا از سران سایر کشورها میخواهد
که در این خصوص به مقامات جمهوری اسلامی فشار بیاورند. او در سراسر این گفتگو با بغضی
فروخورده و صدایی لرزان از یک سو درباره “سعید“ش سخن میگفت و از سوی دیگر نگران مادر
ستار بهشتی، فرزندان نرگس محمدی و مادران سایر زندانیان بود.
یوحنا نجدی: خانم زینالی، با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید؛ شما در فروردین ماه گذشته در پیگیری سرنوشت فرزندتان، از رهبر جمهوری اسلامی
به مجلس خبرگان رهبری شکایت بردید. این شکایت به کجا رسید و سرانجام آن چه شد؟
اکرم نقابی: والله نتیجهای که نگرفتم؛ من هر روز تماس میگرفتم
و در جواب میگفتند «داریم بررسی میکنیم». بعد از آن، شماره قم را به من دادند و من
با دفتر محمد یزدی، رییس مجلس خبرگان رهبری تماس گرفتم. به من گفتند که «شما باید بروید
از طریق قوه قضاییه اقدام کنید و نمیتوانیم کاری برای شما انجام دهیم». من خیلی ناراحت
شدم؛ گریه و زاری کردم. چون بارها خودم اقدام کرده و نتیجهای نگرفته بودم. الان هم
بعد از این شکایت، اگر دوباره بخواهم اقدام کنم، باز هم جوابی نخواهم گرفت. ابتدا قول
همکاری دادند اما سه چهار روز بعد دوباره گفتند «پرونده شما در اینجا بایگانی شده است».
من باز گلهگذاری کردم و گفتم «نامه من را پس بدهید». نامه من را همین یک هفته پیش،
پس فرستادند.
یوحنا نجدی: بعد از این شکایت، اتفاق جدیدی در ارتباط با سرنوشت
فرزندتان رخ نداده است؟
اکرم نقابی: نه؛ فقط یکی دوجا ما را خواستند و دوباره از نو،
سوالهایی درباره سعید از ما پرسیدند و ما هم جواب دادیم اما مثل دفعههای قبل، هیچ
جوابی ندادند.
یوحنا نجدی: شما به چه نهادهایی احضار شدید؟
اکرم نقابی: سپاه ما را خواسته بود و رفتیم آنجا و از من سوالهایی
پرسیدند. سپاه استان تهران، رفته بودیم. ما تا آنجایی که یادمان بود، گفتنیها را بار
دیگر گفتیم و حالا نمیدانیم، آنها مثل دفعههای قبل چند روز پیگیر میشوند و باز همه
چیز تمام میشود. تا به امروز که هر نامهای دادیم، جوابی نگرفتهایم. بعد دوباره یک
نامه دیگر بردیم به بیت رهبری که قبول نکردند. به ما گفتند «شما دیگر شکایت کردهاید
و بروید از همان جا پیگیر شوید». نامه ما را در بیت رهبری قبول نکردند و برگشتیم آمدیم.
نشستهایم دیگر. جایی نیست که من شکایت نکرده باشم و نمیدانم دیگر باید چه کاری بکنم.
خودمان هم ماندهایم.
یوحنا نجدی: شما گفته بودید که اگر شکایتتان از رهبری به مجلس
خبرگان به نتیجه نرسد، در مقابل بیت رهبری دست به تحصن خواهید زد. آیا هنوز هم چنین
تصمیمی دارید و احتمالا چه زمانی دست به تحصن خواهید زد؟
اکرم نقابی: والله اینها دوباره از من مدارکی خواستند و باز
دوباره تمام مدارک را بردم تحویل دادم. کپی نامه شکایتمان از رهبری را هم بردیم تحویل
دادیم. حالا به ما یک قولهایی دادهاند که پیگیری خواهند کرد. اگر پیگیری آنها نتیجهای
نداد، دیگر نمیدانم باید همین کار را بکنم یا به جای دیگر شکایت ببرم. مگر این که
دولتهای دیگر کشورها بخواهند کاری بکنند.
یوحنا نجدی: به دولتهای دیگر کشورها اشاره کردید؛ این روزها
قدرتهای غربی مشغول مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی بر سر پرونده هستهای این کشور
هستند. اگر صدای شما، مادر سعید زینالی، به گوش سران این کشورها برسد، مایل هستید به
سران این کشورها چه بگویید؟
اکرم نقابی: من خواستهام این است؛ من یک مادرِ دلسوخته هستم
که شانزده سال است همچنان میروم و جوابی نمیگیرم. من میخواهم بدانم آیا در این
دنیا، در کره زمین، کسی نسیت که صدای درد من را بفهمد؟ شانزده سال گذشت؛ حداقل بخواهید
که اگر بچه من را کشتهاند، جنازهاش را به من بدهند. یک قبر داشته باشم که بروم بالا
سر قبرش. باور کنید که من آوارهام؛ یعنی صبح تا شب از این زندان به آن زندان؛ از این
سر خاک به آن سر خاک. التماس میکنم که صدای منِ مادر را بشنوند. کمکی به من بکنند؛
از دولت جمهوری اسلامی بخواهند که صدای منِ مادر را بشنود؛ به من یک جواب بدهند، من
هیچ چیز دیگری نمیخواهم. میخواهم جواب من را بدهند؛ اگر بچه من زنده است، به من ملاقات
بدهند و اگر کشته شده، جنازهاش را به من بدهند یا یک قبر من به نشان بدهند؛ این حق
من است.
یوحنا نجدی: خانم نقابی، حتما شنیدهاید که فعالیتهای شما
در کنار آقایان دکتر ملکی، نوریزاد، خانم گوهر عشقی، پیشتر هم خانم نرگس محمدی و
سایر همراهانتان با این انتقاد مواجه شده که شما دست به نوعی “معرکهگیری” میزنید.
پاسخ و واکنش شما به این انتقاد چیست؟
اکرم نقابی: شما تصور کنید که منِ مادر یا مادر ستار بهشتی،
چه طوری میتوانیم معرکهگیری سیاسی داشته باشیم؟! ما مادرانِ داغدیدهایم. مادر ستار
بهشتی، چهار روزه فرزندش را زیر شکنجه از بین بردند. این مادر داغدیده و درمانده چه
معرکهگیری میخواهد بکند؟ یا منِ مادر، چه هدفی دارم به جز اینکه فرزند من را آمدند
ده دقیقهای بردند و الان شانزده سال است که همچنان هیچ ارگانی قبول نمیکند که اصلا
فرزند من بازداشت شده بود. من از شما میپرسم آقای نجدی؛ ما چه معرکهگیری داریم؟!
ما مادر هستیم؛ آیا خودشان را میتوانند جای ما قرار دهند؟ خدا کند که به سر دشمن من
هم نیاید؛ فقط یک روز، یک بار جایشان را با ما عوض کنند تا ببینند کار ما معرکهگیری
است یا خواسته ما این است که چرا فرزند ما را بردید؟ چرا کشتید؟ ما فقط همین را میخواهیم.
یوحنا نجدی: و حرف آخرتان؟
اکرم نقابی: از خدا میخواهم که هیچ مادری مثل من درمانده نشود؛
هیچ مادری گریان نشود؛ امیدوارم هیچ مادری دم در زندانها منتظر فررزندش نباشد؛ حداقل
خدا رحم به دل همین مسوولان ما بیندازد؛ نه زندانی باشد و نه زندانبان.
نرگس محمدی، دو تا فرزند کوچک دارد که همچنان دارند گریه میکنند.
مادر امید، مادر آتنا، مادر مجید، مادر بهاره هدایت، مادر حکیمه شکری. چند روز پیش،
خدا شاهد است، شما باید مادر حکیمه شکری را دم در زندان میدیدید؛ باور میکنید؟ دردِ
خودم یادم رفته بود. این مادر چطوری میلرزید و منتظر دخترش بود که بعد از سه سال آزاد
شود.