سخن پایانی بخش اول

ج) سخن پایانی این بخش


قاعده ای در فقه مطرح است که می گوید: "اذا زال المانع عاد الممنوع" یعنی وقتی که موانع برطرف شود ممنوعات نیز کنار می رود؛ یعنی در عصر حاضر که موانع کنار زدن تبعیض حقوقی و طرد سخت گیری های شرعی و نفی کیفرهای سنگین از بین رفته و شرایط برای پذیرش استقرار مساوات و تسامح و تساهل بوجود آمده باید غنیمت شمرده و تعطلل نکرد؛ مخصوصا اینکه اثبات کردیم آنچه امروز به عنوان قواعد تبعیض آمیز و خشن فقهی مطرح است احکام و مقررات مورد نظر خداوند نیستند بلکه قوانینی گذرا بودند که باید با سپری شدن مدتی منسوخ می گردیدند و اگر پیامبر زنده می ماند همین کار را می کرد آنطور که آیات زیادی را در دوران زندگی خویش منسوخ کرد.
آری، او در آن زمان که در سرزمین وحی، الهه حقوق بشر در احتضار کاملا بود توانست آنرا جان تازه بخشد و به حرکت آورد؛ حال آیا رواست که فقها و قضات رژیم برای توجیه خطاها و خیانت های خود مانع تحقق آرزوهای رسول الله شوند؟ از آن عجیب تر اینکه اگر امثال بنده بخواهیم صحبت از آزادی و دموکراسی و تسامح کنیم مجبوریم دست به دامن عناوین ثانویه شویم! برای آنکه از حقوق اولایه انسانی خویش برخوردار گردیم باید به بهانه هائی چون "اضطرار"، "ضرورت"، "عسر و حرج" و... پناه ببریم! وا اسفا بر ما! وا اسفا بر ایران معاصر! وا اسفا بر قرآن! وا اسفا بر اسلام! که اینها دردناکترین روضه در حکومت زیر سایه عمامه است!

به هر حال من در بخش دوم روشنگری خواهم کرد که بسیاری از قوانین و مقرراتی که حامی و مدافع حقوق بشر هستند بطور واضح و حتی در قالب قواعد و احکام اولایه آمده اند؛ ولی از همان ابتدا و در طول زمان آنقدر به انحاء مختلف از مسیر اصلی خود دور گردیدند که اگر یک پیشوای دینی، آزادی های فکری و دینی و مدنی را حق مسلم آحاد ملت بداند، او را به آوردن دین جدید متهم می کنند! در حالی که ما چیزی از جانب خود نیاوردیم بلکه مسائلی که موجود بود و فقهای سیاسی دوست نداشتند برجسته شود را استنباط و استخراج کردیم.
Previous
Next Post »